به گزارش خبرگزاری مهر، مقاله «مرگ بازار، مرگ زندگی: نسبت در حال تغییر «سبک زندگی» با مصرف تجملی» نوشته پرفسور سیمون لانگلوآ عضو تحریریه خارجی مجله عصر اندیشه که در شماره ۱۰ این نشریه منتشر شده است.
پرفسور سیمون لانگلوآ جامعهشناس و استاد دپارتمان علوم اجتماعی دانشگاه سوربن فرانسه است. او پس از پایان تحصیل در دانشگاه لاوال به دانشگاه سوربن رفت و دکترای جامعهشناسی گرفت. لانگلوآ در زمینه جامعهشناسی مصرف و مطالعات فرهنگی، تجزیه و تحلیل تطبیقی تغییرات اجتماعی و بررسی مشکلات اجتماعی در جوامع از منظر فقر و نابرابری آثار متعددی را منتشر کرده است.
شما را به خواندن این مقاله دعوت می کنیم؛
مطالعه مصرف، چه مصرف کالایی و چه غیر کالایی در تاریخ جامعهشناسی نقش مهمی را ایفا میکند و از ابتدا در این علم جایگاه مناسبی داشته است. در واقع این مصرف نبوده که موجب بهوجود آمدن علم جامعهشناسی آن شده است، بلکه بالعکس این علم جامعهشناسی بوده که از ابتدا مطالعه چگونگی و چرایی مصرف را در اولویت مباحث مطالعاتی خود قرار داده است. ظهور واقعی و البته کمی دیر از موقع جامعهشناسی مصرف از همنشینی منفی که مدتها پدیده مصرف کالاها با نیازهای جامعه داشتند ایجاد شد؛ یعنی دقیقاً زمانیکه دانشمندانی چون وبلان(۱۸۹۹)، سیمل(۱۹۰۸) یا گبلو(۱۹۲۵) در آغاز قرن بیستم به اهمیت مصرف و چرایی مصرف کالاها که بهعنوان استراتژی متمایز و شاخص کلاس مرفه جامعه تبدیل شده بود پرداختند. در انبوهی از تجزیه و تحلیلهای دانشمندانی چون وبلان مصرف به معنای نمایشی از لوکسگرایی، گرایش به تجمل و تمایز خود از سایر اقشار جامعه مدنظر قرار میگرفت؛ حتی زمانیکه قشر کارگر با اعتراضات فراوان و برپایی تجمعات و تحصنها خواستار افزایش دستمزد خود بودند، افزایش مصرف در این قشر که در نتیجه افزایش مقدار ناچیزی از دستمزد بود نیز با همین نگاه تحلیل میشد.
نقد جهانی و البته با نگاهی سرسختانه به پدیده مصرف که البته بیشتر شبیه به یک اعتراض بود تا یک نقد و تحلیل٬ در بیشتر مواقع توجه پژوهشگران این عرصه را به خود جلب میکرد. این نقد در زمان خود در عرصه علمی پیشرو بود و کمی از اهمیت واقعی و نگاه منتقدانه آن کاسته شد. امروز ما در مقابل نگاه تحقیقاتی وسیعی قرار داریم که به خوبی و با قدرت مراحل مختلف پیدایش این پدیده را از زمان ظهور جامعهشناسی طبقهبندی کرده است، البته باید اعتراف کرد جامعهشناسی مصرف تا اواخر قرن بیستم از لحاظ تئوری و نظریهپردازی چندان قوی نبود، ولی بعد از آن ابتدا در انگلستان و بعدها در آمریکا و فرانسه نظریهپردازانی در این عرصه ظهور کردند. امروز جامعهشناسی مصرف به رشتهای علمی و دانشگاهی تبدیل شده که به مطالعات دقیق در این زمینه میپردازد. پیش از آن، شاخه مردمشناسی تمامی نظریههای کلی در مورد مصرف که پیرامون بحثهایی چون مبادلات کالا، نمادهای مصرفی و... بود را نفی میکرد. در مجلهای با موضوع ادبیات مصرف، دکتر میلر(۱۹۹۵) این نظریه را برای نخستینبار مطرح کرد که مطالعه پدیده مصرف میتواند جای مطالعات مردمشناسی در این عرصه را بگیرد، چراکه جایگاه نهاد خانواده در زندگی روزمره کمرنگ شده، در حالیکه رابطه بین کالاها و انسانهای جامعه در حال پیشرفت در تمام جهان است.
مطالعات پیشین و سوسیوگرافی مصرف
بسیاری از جامعهشناسان اصول واقعی «جامعهشناسی مصرف» را رد میکردند. لوپلی(۱۸۵۵) به دقت درآمد و بودجه خانوار کارگران فرانسوی را در سالهای ۱۸۵۰ مورد مطالعه قرار داد و حتی اگر به این نکته توجه کنیم که این مطالعات با نگاهی عادی و نرمال به این دسته از زندگیها پرداخته باشد، میتوان در آن توصیف ظریفی از نوع زندگی خانوادههای قشر کارگری را که نتیجه تاثیر شوم صنعتیشدن بود، مشاهده کرد. به موازات آن مطالعات گستردهای نیز بر روی بودجه و درآمد خانوادههای بلژیکی صورت گرفت و دادههای آن توسط فردی به نام «اینگل» مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت که از همین مطالعات قانون مشهور کاهش بودجه خانوارها برای افزایش فعالیتهای تولیدی و خوراکی و در نتیجه افزایش درآمد حاصله تعریف شد. «موریس هالبواچ» نتایج دو تحقیق بزرگ بودجهای که با ۲۰ سال اختلاف در فرانسه انجام شد را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد و از بودجه خانوارها بهعنوان شاخصی برای نیاز کالایی که توسط جامعه و براساس تعلق آنها به قشر خاصی از جامعه تعریف میشود، یاد کرد.
اما جامعهشناسان شیکاگو مصرف خانوارهای روستایی و شهری را برای مطالعه تاثیرات شهرنشینی مورد استفاده قرار دادند. نخستین پژوهش جامع در سال ۱۹۵۹ در کِبک کانادا و بر روی مصرف خانوارها و نمادهای اجتماعی شرایط زندگی انجام شد. این پژوهش در مدرسه فرانسوی جامعهشناسی که از مدارس قدیمی کانادا بود و توسط ترامبلی و فورتین در سال ۱۹۶۴ انجام شد. در واقع پژوهشهای بودجهای نخستین پژوهشهای گسترده در عرصه جامعهشناسی بود که در کشورهای مختلف انجام شد. میتوان نگاه جامعی به این پژوهشها را در کتاب فردی به نام پرسولو (۱۹۶۸) دید.
بیشتر کشورهای پیشرفته، تحقیقات بودجه را از نوع بررسی بودجه خانوارها، بهصورت منظم در طول دهههای متمادی انجام دادند. آمریکا این پژوهشها را از اوایل قرن بیستم آغاز کرد و کشورهای عضو سازمان همکاری و توسعه نیز تحقیقات نظاممندی را از سال ۱۹۶۰ یا ۱۹۷۰ آغاز کردند. پژوهشهای صورتگرفته در فرانسه بر روی بودجه خانوارها بهصورت مشخص از سال ۱۹۷۹ در این کشور آغاز شد. تقریباً بیشتر سازمانها و نهادهای وابسته به بودجه و درآمد در جهان دسترسی مناسبی به اطلاعات ریز در این زمینه دارند که همین امر تحقیقات در دنیای امروز در زمینه «جامعهشناسی مصرف» را منسجم کرده است.
تحقیقات برخی از پژوهشگران در این عرصه برخی از دادههای حاصله را زیر سوال برد. کلر بروان(۱۹۹۴) با بررسی تحقیقات انجام شده در آمریکا بین سالهای ۱۹۱۸ تا ۱۹۸۸ به این نتیجه رسید که تغییرات حاصله در این سالها در هنجارهای مصرفی توانسته تعریف جدیدی از تاثیرات جامعه و خانواده را در عرصه علمی ارائه دهد. در فرانسه نیز «هرپین» و دکتر «ورجر» در سال ۲۰۰۰ دادههای بودجهای خانوارها را مورد مطالعه قرار دادند و مقایسهای میان مصرف و درآمد خانواده انجام دادند که همگی نشان داد ساختار «سبک زندگی» تاثیرات مهمی بر تصمیمهای اتخاذ شده در سالهای اخیر بر روی تعریف بودجه و درآمد خانوارها داشته است.
جامعهشناسی مصرف و سبک زندگی
«مصرف کل» در جامعه بهعنوان یک مرجع مهم برای توصیف یک جامعه یا جامعه مصرفی مورد استفاده قرار میگیرد. در سالهای ۱۹۶۰ بسیار رایج بود که عنصری کیفی به مطالعات افزوده شود. برای مثال، «بودریلارد» عنصر جامعه مصرفی کلی را به مطالعات خود افزود، اما این عنصر کیفی امروز در تحقیقات مورد استفاده قرار نمیگیرد، چراکه آنچه امروز اهمیت بیشتری دارد، انگیزه مصرف است که در جوامع امروزی تنوع بالایی دارد. دو تعریف جامعهشناسی به شدت در گسترش جامعه مصرفی تاثیرگذار بوده است: اعتبار و تبلیغات. اعتبار مصرف نقش مهمی در دسترسی گسترده و فوری به کالاها ایفا میکند، حال آنکه تبلیغات نیز که نقش آگاهیبخشی، اطلاعرسانی و متقاعد کردن را بر عهده دارد، تصویری موجه از مصرف را در چشم بازیگران جامعه ترسیم میکند؛ چیزی که استوارت ایون(۱۹۷۶) آن را کاپیتان آگاهی مینامد.
نوع جدیدی از سبک زندگی با ظهور جامعه مصرفی و با تعریف فرهنگ جدیدی از مادیگرایی در جوامع ظهور کرد که عملاً تغییری ریشهای با نسلهای پیشین این پدیده بود. این نوع از زندگی در واقع توسط مصرف وسیعی از کالا و خدمات تولیدی در بازارها تعریف میشد که بیشتر در محیطهای شهری کاربرد داشت و کمتر در روستاها و مناطق حومهای به چشم میخورد. در مدل فورد، تولید کل، جامعه حقوقبگیر و مصرف همگی به یکدیگر وابسته بودند. افرادی که در کارخانهها و یا در ادارات کار میکردند، وابسته به بازار بودند و برای ادامه حیات و زندگی خود در چنین جامعهای چارهای جز مصرف نداشتند. اما فراوانی تولیدات در مدل فورد به افراد جامعه امکاناتی بیش از آنچه که آنها برای زندگی کردن به آن نیاز داشتند ارائه میکرد؛ این امکانات به افراد چنین جامعهای اجازه میداد که زندگی مرفه و راحتی برای خود بسازند که خود نوع جدیدی از سبک زندگی در آن زمان بود. در این مدل تجهیزات لازم برای یک زندگی روزمره به خوبی و تقریباً در تمام خانوادهها در دسترس بود. شاید این مدل در دنیای امروز بسیار رایج باشد، ولی نباید فراموش کرد که این نمونه در سالهای پایانی قرن بیستم حاکم شد که شرایطی متفاوتتر از امروز داشت.
آغاز روند «مصرف تجملی»
مفهوم «مصرف تجملی» در جامعهشناسی امروز شاید مفهومی کلاسیک به نظر بیاید. سه عنصر «مصرف تجملی» را در جامعهشناسی وبلن که در واقع مطالعه نوع مصرف ثروتمندان آمریکایی در اوایل قرن بیستم بود، تعریف میکند. این نوع از مصرف در وهله اول توسط توانایی پسانداز بیحساب و کتاب، بدون محروم شدن از نیازها و احتیاجهای خانوادهها، تعریف میشد. این نوع از مصرف که از هر گونه ترس از نیازهای ابتدایی و ناتوانی در برآوردن آنها عاری بود، کمکم با ظهور درآمدهای بالا در خانوارهای متعلق به کشورهای صنعتی ظهور پیدا کرد. تاثیرات خودنمایی در حضور دیگران که بعدها بهعنوان یکی از شاخصههای خودمتمایزی از آن یاد شد، عملاً دومین عنصری است که در «مصرف تجملی» از اهمیت ویژهای برخوردار است. در این مرحله، معنای کالاهای مصرفی تغییر کرد و در واقع به عنصری برای «تمایز اجتماعی» و «مصرف سمبولیک» در طبقات مختلف اجتماعی و در نظر دیگران تبدیل شد. کالاهای لوکس بیش از پیش به نمایش درآمدند و زنان ثروتمندان کاپیتالیست جایگاه ویژهای را در این نمایشگاه به خود اختصاص دادند. بالاخره مصرف تجملی جای آزادی مدیریت زمان را با انتخاب زندگی مرفه و تجملی با کیفیت تغییر داد.« تفریح» در تعریف وبلن به معنای زمان آزادی بود که کارگران به موازات افزایش درآمد واقعی خود بعد از کار روزمره به آن دسترسی پیدا میکردند.
مفهوم تمایز همراه با مفهوم «مصرف تجملی» از مفاهیم بنیادین «جامعهشناسی مصرف» است. همچنین این مفهوم از قدیمیترین تعریفهای این علم است. ادموند گوبلو نگاه متفاوتی به این مقوله دارد. وی که از فیلسوفان بزرگ زمان خود است، طبقات اشراف فرانسه را از نزدیک دیده، با آنها زندگی کرده و زندگی آنها را در مقایسه با زمانهای قدیم در فرانسه مدرن توصیف میکند. گوبو در نوشتههای خود طبقههای اجتماعی را مانند اشکال مختلف فرهنگی توصیف میکند. او معتقد است: «طبقات اجتماعی در نظرات و اخلاق اجتماعی ظهور پیدا میکند و تمایز طبقههای مختلف اجتماعی باید براساس قضاوت در مورد ارزشها سنجید.» جدا سازی مادی در یک جامعه غیرممکن است، در واقع این مجموعه مشخصات فردی است که طبقه اشراف را از سایر طبقات متمایز میکند و موجب ساختن حصار میان طبقات مختلف اجتماعی میشود. وی در جایی میگوید: «آنچه موجب تفاوت طبقه اشراف میشود همان تمایز است.» طرز پوشش، تحصیلات و تحسین آثار هنری از عناصر تمایزی اصلی هستند که یک طبقه را از عموم یک جامعه متمایز میکند. وی همچنین در جای دیگری میگوید: «قبل از ظهور طبقه اشراف، همه ارزشها، برتریها، استعدادها را میشناختند، اما به تمایز اهمیتی نمیدادند.» بوردیو نیز از همین مفهوم تمایز در مطالعات خود استفاده کرد، با این تفاوت که وی معتقد بود مصرف، معنایی را در نظام طبقات اجتماعی تولید میکند و تقابلی را بازتعریف میکند که در نظام روابط اجتماعی و با انتخاب مصرفکنندگان از پیش وجود داشته است.
تحلیل مفهوم تمایز در علم جامعهشناسی مدرن تغییر کرده و امروز این مفهوم از مصرف بهعنوان یک فعالیت مداوم برای استفاده و بهکارگیری نمادین از کالاها و خدمات که بهصورت کالاهای فرهنگی تغییر جایگاه دادهاند، یاد میکند. مفهوم نیاز در علم جامعهشناسی بسیار مهم و از مفاهیم مرکزی و اصلی است. در این مجال میتوان دو نوع نیاز را تعریف کرد: نیازهای اولیه و بنیادین، نیازهای ثانویه و غیرضروری. جامعهشناسان آمریکایی به نوبه خوشان دو مفهوم را در این زمینه تعریف کردهاند: خواسته و نیاز که میتوان به نوعی آنها را همان دو دسته از نیازها در نظر گرفت. اما جامعهشناسان در تحقیقات خود نشان دادهاند که تعریف نیازها میتواند براساس گسترش نظام کالاها و تولیدات، گسترش فناوری و علمی بسیار متفاوت باشد. «توکویل» و «دورکیم» معتقد بودند که ارزیابی ماهیت نیازها غیرقابل تعریف است؛ این دو بیشتر بر ارضای غیرممکن تمایلات مادی تاکید داشتند.
مفهوم نیاز معانی گستردهای دارد. سبک زندگی واحدهای مصرفی براساس معیارهای مختلفی چون، چندشغلی بودن، تنها زندگی کردن، داشتن فرزند، زندگی در مرکز شهر یا در حومه و یا در روستا و... همگی باعث ظهور نیازها و نظام کالاهای ترجیحی متفاوتی میشود. از نظر آلبرت هرشمن انتخاب کالاهای مصرفی و نیازها توسط تصمیمهایی که اعضای یک خانوار اتخاذ میکنند، انجام میشود. مثلاً تصمیم برای داشتن دو فرزند در یک خانواده میتواند نیازهای آن خانواده را برای چندین سال تغییر دهد. یا مثلاً زمانیکه یک خانواده تصمیم میگیرد در مرکز شهر و یا در حومه یا در روستا زندگی کند نیازها و باید و نبایدهای زندگی مادی آن براساس این تصمیم تعریف و ساخته میشود.
پیشرفت تکنولوژی و افزایش عرضه کالاهای مصرفی که نتیجه پیشرفت نظام تولیدی است، میتواند به تعریف و یا حتی بازتعریف مفهوم نیاز در یک جامعه تاثیرگذار باشد و واحدهای مصرفی در هر جامعه را براساس تعریف خاص خود از مفهوم نیاز شکل دهد. امروزه جامعهشناسان دیگر به پدیده مصرف کالا در جامعه همان نگاه سالیان قبل را ندارند، چراکه مصرف در جامعهشناسی مفهومی، مدام در حال تغییر و بازتعریف براساس معیارهای مختلف اجتماعی است. این زمینه آنقدر گسترده است و عناصر مختلفی در تغییرات آن دخیل هستند که علوم جامعهشناسی نیز نتوانستند تعریف واحدی از آن ارائه دهند، اما آنچه مهم به نظر میرسد این است که مطالعه رفتار بازیگران این عرصه در جامعه و تجزیه و تحلیل جایگاه این پدیده و نیز میزان مصرف در یک جامعه نباید در هیچیک از مطالعات از نظر دور نگاه داشته شود. پرفسور جورج ریتزر که از برجستهترین دانشمندان این حوزه است، این عناصر را به دقت تبیین کرده و گفتوگویی که مجله «عصر اندیشه» با وی انجام داده، در برگیرنده دقیقترین تعاریف برای فهم بهتر جامعه مصرفی و وضعیت مصرف در جهان در حال تحول است.
نظر شما